آینه ی شرمگین...(آریو بتیس)

چیزی شبیه داستان

در اینجا می توانید داستانک وداستانهای نوشته شده ی من رامطالعه کنید.

آینه ی شرمگین...(آریو بتیس)
یک لحظه آینه همه چیز را برایش آشکار کرد.
تصویرخجالتزده ای که از خودش جوانتر بود.
زن آهسته وباتردید از او پرسید:چرا باید از خودم خجالت بکشم؟من اینهمه سال با پاکدامنی بزرگ شده ام ازدواج کرده ام وفرزندان شایسته تربیت کرده ام.من درخشش مروارید عفتم که سالها در این چهار دیواری خودم را وقف عزیزانم کرده ام،چرا باید خجالت بکشم؟؟؟
تصویر صورتش را در بین دستانش پنهان کرد و گفت:نه این تو نیستی که باید خجالت بکشی این من هستم که در برابر ایثار تو حرفی برای گفتن ندارم ،،،تو حقیقتی هستی که تمام تصاویر مجازی را شرمنده میکند،تو بهتر از آرزوها یی ،تو یک مادری....

امیر هاشمی طباطبایی-پاییز91

__________________



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در شنبه 18 آذر 1391برچسب:,ساعت15:21توسط امیر هاشمی طباطبایی | |